رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

رهام

کارهای گذر نامه

امروز 3/9/93 واسه گرفتن گذر نامه رفتیم پلیس +10 .  باباجون همه کارهاشو انجام داده بود فقط میخواستن ازمون اثر انگشت الکترونیکی بگیرن من و تو بابایی عزیز و عمه ساعت 9 صبح رفتیم، کلی آتیش سوزوندی اون آقایی هم که اثر انگشت میگرفت خیلی آروم کار میکرد کلاً 10نفر هم نبودیم تا 1/5 ظهر کارمون طول کشید خیلی اذیت شدی منم اذیت کردی دیگه نزدیک بود با اون آقا دعوام بشه آخخخخخ انقد بدم میاد از کارمندایی که وقتی فامیلاشونو میبینن زیر زیرکی کارشونو را میندازن، اون آقا هم از اون کارمندا بود. چند بار تیکه انداختم خیلی اعصابم خورد شد اذیت های تو هم بی دلیل نبود ما با این سنمون خسته شده بودیم چه برسه به تو عزیز دلم، ولی خوب به خاطر سفر مکه ارزش داره مگه نه...
3 آذر 1393

خبر خوش

سلام گل پسر خوشگلم و سلام دوستای وبلاگی عزیزم. امروز بابایی یه خبر خوب خیلی خیلی خوب بهمون داد ثبت نام مکه تقریباً کامل شده و تا 2 ماه دیگه میریم مکه اگه خدا بخواد. خیلی خوشحالم من تو بابایی، عزیز، عمه با هم میریم خدا کنه اتفاقی نیوفته و بتونیم بریم. میدونم بهمون خوش میگذره چون هدیه خدا آقا رهام ناز همراهمونه. هورااااااااااا. انشالله قسمت همه بشه، قسمت پدر جون و مادر جون هم بشه. ...
1 آذر 1393

دریا

پنجشنبه یهو تصمیم گرفتیم بریم دریا خیلی خلوت بود در واقع باید بگم کسی نبود ، دریا هم خیلی اروم بود رهامم کلی بازی کرد. ...
24 آبان 1393

بدون موضوع

چند تا عکس از قبل مونده بود که وقت نداشتم بزارم. ببخشید پسر گلم. ***************************** این عکسو خیلی دوست دارم وقتی وارد امام زاده شدیم پارساجونم پسر خاله رهام نمیدونست چیکار باید بکنه وقتی دید بابای رهام اینطوری ایستاده پارسا هم اومد کنارش ایستاد منم فوراً عکس گرفتم. رهام و جوجه هاش: البته یکیش بعد از 5 روز مریض شد و مرد. چون اون یکی تنها شد رفتیم یه مرغ گرفتیم که از تنهایی در بیاد بیچاره. رهامم اسیر بابا شد: خونه ی مادر بزرگم بودیم از بس رهام شیطونی میکرد بابایی بچمو به این روز انداخت. البته بدت نیومد نمیذاشتی نجاتت بدم. و در آخر نمایی از خونه ی مادر بزرگم که بیشتر از 100 سال قدمت...
27 مهر 1393

شیرین زبونی 3

من آمبد دوان هدم.                                                  رامبد جوان هستم در سبکه نسیم.                                                         در شبکه نسیم چینجا هنداونسسسسسسسس.                   اینجا خندوانس و عاشق ...
27 مهر 1393

سفر به مشهد

ما از مشهد برگشتیم. سفرمون به مشهد یهویی شد. ایندفه پسرم خیلی آقا بود اصلاً اذیتم نکرد خیلی خوب همونطور که میخواستم زیارت کردم. به رهامم خوش گذشت هم پارک خورشید بردیمش هم کوهسنگی حسابی بازی کرد. اینم عکسهای مشهد خیلی زیادن چون وقت ندارم چندتاشو میذارم. بریم ادامه مطلب اینجا جاده توسکستان خیلی جای خوشگلیه این خانم کوچولو نازنین زینب دختر دوست باباجون همسفر رهام اینجا رهامو یه لحظه گمش کردم تو قفسه مهر پیداش کردم اینجا هم پیر پالان دوز کوهسنگی. خیلی سرد بود روز آخری که میخواستیم برگردیم آفتاب شدید بود رهام اذیت میشد ...
12 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رهام می باشد