رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

رهام

بعد 8ماه اومدیم

سلام. امروز بعد 8ماه مطلب میزارم چون خیلی سرم شلوغه. لپ تاپمون که هنو درس نکردیم چون فعلا بهش احتیاج نداریم، بعد اینکه تو این مدت رهام بزرگتر و شیطونتر شد. پسرم از اول مهر رفته مهد خیلی دوست داره ولی الان یه ماهه به خاطر سرما خوردگی مهد نرفته از فردا میره. خبر جدید دیگه ای هم نشد.  با گوشی سخته که مطلب بزارم یا عکس اگه بتونم عکس هم می زارم.
1 دی 1394

ما اومدیم

سلام ما بعد 2 ماه اومدیم تنبلی نکردما لپ تاپمون خراب بود آقا رهام گل جفت پا پرید رو لپ تاپ 2 تیکش کرد.  از این 2 ماه بگم که یه سفر به مشهد داشتیم خیلی خوب بود چون عزیز (مامان خودم) خاله جون راضیه عمو عباس پارسا و پویان همراهمون بودن به شما 3 تا که خیلی خوش گذشت.  خبر مهمتر اینکه از پوشک گرفتمت دیگه بزرگ شدی گلکم دیگه بدون پوشک میری بیرون. شبا هم تا صبح اصلا دستشویی نمیری اوایل همکاری نمیکردی ولی الان 2 روزه که خودت میری البته با یادآوری من، اگه بهت نگم نمیری.  تو این 2 ماه خبر خاص دیگه هم نشد. فعلاً بای.  ...
12 ارديبهشت 1394

لباس بهار گل پسرم

امروز با بابایی و گل پسری رفتیم واسه پسری لباس عید خریدیم. اینقدر پسرم لاغره شلوار سایز پسرم پیدا نمیشد. اولیش کفش به انتخاب خودت. مثلاً کفش تن تاکه. شلوار به انتخاب بابایی پیرهن به انتخاب من پیرهن به انتخاب بابایی من قهوه ای رو انتخاب کردم بابایی سفیدو چون هیچ کدوم کوتاه نیومدیم بابایی هر 2 تاشو خرید. مبارک باشه گل پسرم انشاالله لباس دامادی بخری.   ...
14 اسفند 1393

عکس های مکه و مدینه

حالا که خوابیدی و منم وقت دارم عکس های مکه هم میزارم. کعبه پشت مقام ابراهیم این دختر خانم فاطمه خانم دوست جون جونیت وقتی فاطمه پیشت بود اصلاً اذیت نمیکردی اونم خیلی دوست داشت. صفا و مروه مسجدالنبی حیاط مسجدالنبی ضریح حضرت رسول خیلی کم پیش میاد بشه از ضریح عکس بندازی. (عکاس: بابا جون رهام) مسجد شیعیان رهام و سروش لعیا، رهام، سروش فعلاً همینارو میذارم تا بعد.   ...
9 اسفند 1393

تولد گل پسرم

سلام عزیز دل مامان تولدت مبارک گلم ببخشید که تو وبلاگت تولدتو دیر بهت تبریک گفتم این روزا اصلاً حس نوشتن ندارم یه تولد کوچولو با خونواده بابا گرفتیم واست خیلی بهت خوش گذشت من و بابایی هم واسه کادو تولدت دوچرخه خریدیم دیوونه وار دوچرختو دوست داری، خیلی دوست داشتی یه دوچرخه مثل دوچرخه عموناصر داشته باشی حس بزرگ بودن بهت دست میده هر چند دقیقه میگفتی مامان مگه این دوچرخه عمو ناصره؟ منم میگفتم نه واسه توئه تو هم میگی آره واسه عمو ناصر نیست واسه منه بعد به عموت میگفتی واسه تو نیستا واسه منه. عزیز جون (مامان بابا) هم 30000 تومن بهت پول داد بیچاره آمادگی نداشت دیر بهش گفتم که تولدته. یه تولد هم فردا خونه عزیز میگیریم چون تولد تو با پویان نزدیک همه پ...
9 اسفند 1393

ما برگشتیم

سلام به همه ی دوستان ما از مکه برگشتیم خیلی سفر خوبی بود با اینکه رهام اذیت کرد ولی بهمون خوش گذشت ولی در عوض وقتی برگشتیم هم من هم رهام سرمای بدی خوردیم من که تازه امروز از جام بلند شدم رهامم دیروز بردمش دکتر وزنش خیلی کم شده 10 کیلو واسه پسر 3 ساله خیلی کمه. انرژیم خیلی کم شده همین که میخوام بشینم پشت کامپیوتر زود خسته میشم. به امید روزی که بهتر بشم بتونم چند ساعتی تو وب دوستان بگردم. حالم که بهتر شد عکسامونم میزارم.
15 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رهام می باشد